کار داوطلبانه و مشارکت اجتماعی، میتواند باعث سود رسانی به فرد داوطلب و هم به افراد جامعه شود. اگرچه، تمامی روشهایی که باعث تشویق و تهییج افراد به سوی کار داوطلبانه میشوند کارساز نبوده و منجر به شناسایی و به وجود آمدن داوطلبانه متعهد نمیشوند. از منظر ادبیات کار خیریه و داوطلبانه میتوان دو نوع افراد داوطلب را در نظر گرفت : ۱_افراد، با انگیزهی درونی دیگرگرا. 2_ افراد، با انگیزهی بیرونی خودمحور.
به طور ویژه تلاش ما بر آن است که افراد جوان به سمت انجام کار خیر و داوطلبانه و ایجاد حس مشارکت جمعی حول یک موضوع خاص سوق دهیم. علاوه بر آن ما پیش نیاز ها برای خدمات اجتماعی و رویکردهای دیگری را که باعث برجسته شدن فوایدی که داوطلبان خودمحور ممکن است به دست بیاورند را، بررسی مینماییم. شایان ذکر است، همانطور که داوطلبانه دیگرگرا با انگیزهی درونی از اهمیت خاصی برخوردار هستند و در کارهای خیر به صورت پایدار دخیل میباشند، داوطلبان خودمحور با انگیزههای بیرونی نیز میتوانند در اجتماع مثمر ثمر باشند و حتی حس راضیتی درونی را هنگامی که فعالیتهایشان با انگیزههایشان تطابق پیدا میکند، تجربه نمایند.
درک تشویق مفهوم کار داوطلبانه و مشارکت اجتماعی :
سالانه میلیون ها فرد، در سراسر جهان، وقت و تلاش خود را به سازمانهایی اختصاص میدهند که کمک های لازمه را در اختیار افراد و گروههای نیازمند قرار میدهند. این کمکها میتواند در قالب حمایت های اجتماعی، کمک های فیزیکی، سازماندهی، مشاوره و یا حتی عمل به نیابت از جریاناتی که برای افزایش کیفیت زندگی نیازمندان طراحی شدهاند؛ باشند. در بسیاری از موارد، اگر به دلیل وجود داوطلبان آماده به خدمت و ارائه دادن کمکهای مورد نیاز نبود؛ فعالیتهای اصلی مردم نیازمند مختل میشد. به عنوان مثال : مدارس، مراکز درمانی و بهداشتی، پناهگاه های حیوانات و بسیاری از سازمان های دیگر به طور وسیعی وابسته به کمک های داوطلبان هستند. تحقیقات بسیاری از دیدگاه روانشناسی حول محور کار داوطلبانه، خیریه و مشارکت اجتماعی انجام شده است که تا کنون به طور متفق القول همهی آنها به این نتیجه رسیدهاند که اینگونه امور نه تنها باعث سودرسانی به جامعه میشود بلکه برای خود فرد داوطلب هم فوایدی را به دنبال دارد. گام بعدی در این حوزه آن است که راه و روش هایی پیدا شود که با استفاده از آنها مشارکت اجتماعی و کار داوطلبانهی خیر را بهبود ببخشیم؛ به نحوی که دریابیم چه زمانی و به چه دلیلی کار داوطلبانه منجر به یک نتیجهی مثبت و چه زمانی منجر به نتیجهای منفی و یا هیچ نتیجهای نمیشود.
گروههای هدف برای استخدام در امور داوطلبانه به سه دسته تقسیم میشوند :
۱. افرادی که آمادهی داوطلب شدن هستند.
۲. افرادی که در ازای پیشنهادات و مزایای خوب آمادهی کار داوطلبی هستند.
۳. افرادی که به طور کلی مایل به انجام کار خیر و داوطلبانه نیستند.
گرچه به طور دقیق نمی توان در نظر گرفت که افراد بر اساس چه معیارهایی در یکی از سه دسته قرار میگیرند .(البته به نفس کار و نوع فعالیت خیریه نیز بستگی دارد.) تحقیقات نشان داده است که پیشینهی شخصی افراد مانند: صفات اختیاری شخصیتها، مهارتهای بین فردی و خصیصههای مردم شناسانه در دستهبندی افراد در یکی از سه دستهی فوق تاثیرگذار است. این تحقیقات سوالی را در ذهن برانگیخته میکند؛ مبنی بر آنکه آیا یک سری از ویژگی های شخصیتی ثابت باعث شرکت افراد در فعالیت های خیرخواهانه میشود و یا آیا افرادی که داوطلب انجام امور خیریه نیستند و واجد این ویژگی های ثابت شخصیتی نیستند؛ قابل تشویق به سوی انجام امور داوطلبانه هستند یا نه؟ در خصوص دستهی دوم افراد(افراد حاضر به کار در امور خیریه در ازای مزایای خوب.)، آگهی های استخدامی که اهداف این گروه بالقوه از افراد داوطلب را هدف میگیرد میتوانند کارساز باشند. گرچه باید به این نکته اشاره کرد که هر ((پیشنهاد صرفا خوبی)) منجر به ایجاد یک حس پایدار برای انجام امور خیریه در این دست از افراد نمیشود. در این مقاله، بر آن شدیم تا چشماندازی مفهومی از فاکتورهای اساسی برای تلاش در راستای بهبود امور خیریه و داوطلبانه و مشارکت اجتماعی ذکر کنیم، در ابتدا با تمرکز بر روی روشهایی که این تلاشها، الگوهای پایدار کار خیر را تحت تاثیر قرار میدهند.
اجتماعی شدن
تلاش برای ایجاد یک حس تعهد همیشگی به انجام کارها و فعالیت های اجتماعی ممکن است به بهترین نحو کارآمد باشند، به شرطی که در سنین پایین به تشویق افراد جوان برای انجام کار خیر و فعالیت اجتماعی اقدام شود. طراحی و پیادهسازی برخی روش ها برای استفادهی والدین به جهت ارائه فرصت به بچه ها برای شرکت در امور خیر و حتی انجام برخی کارهای خیریه توسط خود والدین، میتواند باعث ایجاد پیش زمینه برای بچهها در راستای بروز رفتارهای اجتماعی شود. برای مثال، طی تحقیق در اسرائیل نشان داده شده است که انجام کارهای داوطلبانه توسط والدین، باعث ایجاد اثری غیرمستقیم بر کودکان مبنی بر میل به انجام امور خیر و کارهای داوطلبانه شدهاست. این رابطه و اثر والدین بر کودکان در نهایت باعث بروز حسی از همدردی و دلسوزی در کودکان و ایجاد تصویری از شخصی مفید برای جامعه در ذهن کودک نسبت به خودش، شده است. یک خانوادهی مدنی، فی نفسه، به همان مقداری که با جامعه و اجتماع در ارتباط است میتواند باعث مشارکت بیشت،ر نه تنها بچهها بلکه حتی بزرگسالان در امور خیریه شود. یکی از پیشنهادات و راهایی برای گسترش روابط و همآمیزی بیشتر خانوادهها با فعالیت های اجتماعی در واقع میتواند همان کمکها به خیریهی مد نظر باشد؛ به این نحو که والدین ممکن است تا کودکان را تشویق به خرج کردن بخشی از پول خود در این راه مثبت، برای آثار خوب بعدی نمایند. در رابطه با این اعمال خیر باید به این نکته توجه داشت که این گونه فعالیت ها باید بیشتر از سر انگیزهی درونی و اهمیت به فعالیت های اجتماعی باشد نه از سر میل به دریافت پاداش یا اعمال فشار از انگیزههای خارجی. والدین میتوانند میل به انجام فعالیت های اجتماعی را در کودکان خود از طریق اعمال تربیتی، از جمله نشان دادن گرمی و صمیمیت، استفاده از رفتارهای مدیر مآبانه، اما نه به نحو افراطی و در نهایت مکالمه در مورد موضوعات اخلاقی، افزایش دهند. احساسات همدردی و یکدلی نسبت به افراد نیازمند و ارزشهای اجتماعی درونی شده؛ باعث بیشتر شدن فعالیت های داوطلبانه و مشارکتهای اجتماعی میشود. به علاوه، کودکانی که وابستگی ایمن دارند؛ در نتیجهی ارتباط آنها با والدین خود بیشتر میل به انجام کارهای داوطلبانه در زندگی دارند.
در پروسهی اجتماعی شدن؛ کودکان ممکن است یاد بگیرند که کمک کردن باعث میشود تا حس خوبی پیدا کنند و باعث کاهش احساسات منفی آنها شود. این اهداف لذت گرا برای رفتارهای اجتماعی ممکن است به انگیزه برای بهبود شخصی و حفاظت از خود در برابر خود کمتر بینی ها مربوط باشد؛ که همین انگیزه به عنوان محرکی مهم برای انجام کارهای داوطلبانه شناخته شده است. حتی کودکانی که تجربهی تربیت به صورت آن را نداشتهاند که با میل درونی به دیگران کمک کنند؛ ممکن است در اثر فاکتورها و مداخلات شرایط مختلف، وارد اجتماع خود شده و بر حضورشان و فعالیت های اجتماعیشان اصرار بورزند و آن را ادامه دهند. پس هنوز جای امید است که کسانی که مایل به انجام کارهای داوطلبانه و خیریه نیستند و کسانی که از محیط های اینچنینی در کودکی خود بهرهمند نبودند هم، نهایتا تحت تاثیر قرار گرفته و به مشارکت های اجتماعی روی بیاورند.
حس خدمت اجتماعی
اجتماعی شدن افراد جوان ممکن است شامل معرفی آنها به اجتماع های فعلی و کمک کردن به آنها برای حس کردن یک تعلق به این گروه ها باشد. سازمان های دینی مثال های برجستهای هستند که اعضای آنها برای مدت درازی در امور خیریه و مشارکت های اجتماعی دخیل بودهاند. گرچه انجمن های جغرافیایی مانند همسایه ها و همشهری ها هم میتوانند افراد مختلف را در همان محل زندگی خود به انجام امور خیریه از طریق برگزاری رویدادها دعوت و تشویق کنند. گرچه ساختن اجتماع های جدید یا القای حس همکاری ممکن است به اندازهی معرفی اعضای جدید به اجتماع های خیریهی فعلی کار آسانی نباشد. میدانیم که بسیاری از داوطلبان از طریق روابط و شبکه های اجتماعی خود در سازمان های خیریه استخدام میشوند، که بر همین پایه به نظر میرسد که سطح سرمایهی اجتماعی به دخیل بودن در فعالیت های سازمان های خیریهای مرتبط است، هر چند که این سرمایهی اجتماعی می تواند هم دلیل و هم معلول باشد. اما چگونه می توان یک حس همکاری اجتماعی ایجاد کرد؟ گرد هم آوردن مردم در گروه های کوچک و کار کردن با آنها برای ایجاد یک حس مشترک از همکاری ممکن است که تمایل آنها به دخیل بودن در این امور خیریه را افزایش دهد. فعالیتهایی مبتنی بر همکاری میتوانند رفتارها و مسئولیت اجتماعی را در میان خط مشی گروه های از پیش طراحی شده را افزایش دهد، از طریق فراخوانی شناسایی یک گروه بزرگتر. اینکه آیا بتوان این گروه های بزرگتر را یک اجتماع نامید یا نه هنوز سوالی بحث برانگیز است. اما تسهیل روش های جدید برای ساختن این گروه ها میتواند اولین گام در راستای ساختن یک حس مسئولیت اجتماعی گسترده تر باشد. هر چند در شرایط عادی بیشتر مردم ابتدا میل دارند تا به گروههای درونی و کوچک و محدود خود در امور خیریه کمک کنند، به شرطی که احساس کنند که با اعضای آن گروه شناخته میشوند و در واقع از طرف آنها مورد تشویق قرار بگیرند. این میل به کمک در گروه های کوچک درونی ممکن است بیشتر در اجتماع های مسکونی طولانی مدت و ثابت دیده شود. به همین دلیل، برخی از کمک کردن ها میتواند در یک سیستم بسته انجام شود که باعث به وجود آمدن ارزش های اجتماعی پیوندی میشود که در این حالت روابط اجتماعی، قوی و معطوف به خود گروه هستند. برخلاف روابط اجتماعی پلی، که در آنها این روابط ضعیف تر اما گستردهتر در میان گروه های مختلف هستند. گر چه باید به این نکته توجه داشت هنگامی که گروههای اجتماعی خیریه بزرگتر و بزرگتر میشوند، هنگامی که وضعیت روابط بین گروه ها ناپایدار باشد، گروه هایی با قدرت بیشتر کمک های بیشتری را تامین میکنند که باعث میشود گروه های کوچک تر در حالت وابستگی باقی بمانند، در حالی که گروه های کوچک تر و کم قدرتتر، ممکن است ترجیح بدهند که کمکی دریافت کنند که باعث استقلال آنها بشود.
نظرات پایانی
بنابر مطالب ذکر شده در مقاله، خوشبین هستیم که ساختن یک جامعهی دخیل در امور خیریه ممکن است و حتی میتوان به استخدام و دخیل کردن افرادی پرداخت که در حال حاضر نسبت به انجام کار داوطلبانه در خیریه ها مقاومت میکنند. گرچه باید نسبت به روش هایی که ممکن است داوطلبان کارهای اجتماعی را به دو دسته تقسیم کند، حساسیت نشان دهیم :
۱. افرادی که به طور ذاتی دگرگرا هستند و از درون برای کمک به دیگران انگیزه دارند
۲. افرادی که به طور ذاتی خویشتنگرا هستند و به دلیل تشویقات بیرونی انگیزهی کمک دارند.
اگر چه نه تنها هیچ ضرری توسط افراد دستهی دوم به امور خیریه وارد نمیشود بلکه بسیار هم برای مشارکت های اجتماعی مثمر ثمر خواهند بود، تنها مشکل آن است که شاید خدمات پایدار خیریهای را در افراد دستهی دوم کمتر مشاهده کنیم. گرچه افرادی که با انگیزه های داخلی وارد امور خیریه میشوند در نهایت سلامت روان و فواید بیشتری را در نتیجهی این مشارکت ها و کارهای خیر دریافت کنند.